خاطرات پارسا ودریا

بدون عنوان

1391/9/16 23:14
نویسنده : پارسا
306 بازدید
اشتراک گذاری

خاطرات تابستونی

من در تابستان سال 1391 تو حیاط بودم داشتم خانه درست میکردم در یک جا مجبور  شدم از تیغ موکت بر استفاده کنم من چون دست چپ هستم وتیغ را با دست راستم گرفته بودم به تیغ تسلط نداشتم تیغ در رفت وبه دست چپم خورد و متاسفانه شاه رگم را برید .یه دفعه دیدم که خون میپاشه به همه جا و حسابی ترسیده بودم..

از پله ها پریدم بالا و مامان و بابام خیلی نگران شدن و نمیدونستن چیکار کنن...بعد یه دفعه دیدیم مامانی خوشحال و خندان از پله ها با یه دستمال تمیز اومدن بالا...چون بنده خدا فکر کرده بودن یک بریدگی کوچیکه ولی وقتی که خونارو دیدن خیلی نگران شدن..دیگه بابا بالاخره دستمو با یه چیزی بست و مامانم به اورژانس زنگ زدن..وبعدش من و بابا رفتیم تو کوچه و منتظر شدیم..

ارژانس اومد و ما به بیمارستان رفتیم .بعد به خاطر شدت جراچات مجبور شدن من و به اتاق عمل ببرن و اونجا دستم و بخیه زدن....

بعدش شب هم توی بیمارستان موندیم با مامان جونم.فردا صبح اومدیم خونه...

این بود یکی از خاطرات شیطنتهای من..

 



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

عموی محیط بان
16 آذر 91 14:39
سلام خسته نباشید واقعا این صفحات وب خاطرات زیبایی میشه واسه نی نی هامون
من یه وب زدم درمورد آموزش و یا حتی اشنایی نی نی ها و والدین با محیط زیست نگین که زوده واسشون اگه نوزادهم که باشن وقتی تو خاطراتشون ببینند یه روزی مامان و بابا اونا رو نی نی حافظ محیط زیست کردن هم خوشحال میشن هم اینکه تاثیر مثبتی تو رفتارشو ن داره ممنون میشم بیاین و حداقل نظرتونو بدین
ممنون از شما

ممنون از شما...
مامان آریا
22 آذر 91 2:12
سلام پارسا جون
چقدر خوشحالم که وبلاگ درست کردی و اینجوری به آریا نزدیکتر شدی خاله جون
امیدوارم که توی تمام مراحل زندگیت موفق باشی...


خاله ارزو خیلی ممنون اریا تپلی شیتون منو ببوسین
خاله ملیحه
27 آذر 91 16:37
خدا مرگم.... قربونت برم مراقب خودت باش