خاطرات پارسا ودریا

بدون عنوان

1391/9/22 2:09
نویسنده : پارسا
265 بازدید
اشتراک گذاری

خاطره ی پشت در ماندن پارسا

 

یک رو ز از خواب پاشدم مثل همیشه لباسم پوشیدم وبه مدرسه رفتم.

ساعت1/5 به خانه امدم . از سرویس پیاده شدم سروس رفت .من درخونمونزدم .دوباره زدم کسی بر نداشت .یادم امد که کسی خانه نیست . یادم امد که صبح باید کیلیدم را صبح برمیداشتم  ساعت 2شد ومامان من امد ودر راباز کرد.خداحافظ.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مامان آریا
22 آذر 91 2:15
الهی ... پارسایی دفعه دیگه که پشت در موندی بیا خونه ما پیش آریا بازی کنین با هم باشه؟ آریا هم خیلی خوشحال میشه که تو بیای پیشش
مامان آویسا
25 آذر 91 17:50
ای جان اشکال نداره خاله دفعه بعد دیگه یادت نمی ره
مامانه کیانا
27 آذر 91 15:01
سلام پارسا جونی آفرین چقدر کار خوبی کردی وبلاگت هم خیلی قشنگه مبارکت باشه عزیزم راستی دفعه بعد کلیدتو یادت نره
خاله ملیحه
27 آذر 91 16:28
الاهییییی من قربون شما برم حواست کجا بوده کلید بر نداشتی خاله جونی
مامانه کیانا
14 بهمن 91 18:36
سلام پارسا جونی من چند بار اومدم تو وبلاگت چرا خاطره جدید نمیگذاری پسر خوب